۱۳۹۹ آبان ۲۴, شنبه

تاریخ روابط بین الملل بخش سوم

 تحولات بین المللی از 1870 تا اتفاق مثلث.

چرا 1870مبنا قرار گرفته است؟

1-   وقوع چند رخداد مهم در عرصه بین المللی در این سال:

 الف) اتحاد ایتالیا.ب) اتحاد آلمان  ج) ظهور امپراطوری آلمان.

1- رشد آزادی خواهی

2- ظهور بیسمارك:نظم جدید بین الملل.

3- سقوط بیسمارك: فروپاشی نظم جدید: صف بندی جدید: متفق/ متحد.

4- ظهور تكنالوژی جدید نظامی.

5- ظهور و گسترش جشنهای آزادی خواهی.

 شناخت تحولات اروپا در این مقطع در گرو شناخت بیسمارك و دیپلماتی او می باشد.

Bundesarchiv Bild 146-2005-0057, Otto von Bismarck

 در سال1870 بیشترین تحولات بین المللی اتفاق افتاد زیرا در این سال بیشتر تحولات سالهای قبل به ثمرنشست: وحدت ایتالیا، وحدت آلمان، سقوط ناپلئون سوم، ظهور قدرت جدید امپراطوری آلمان از مهمترین تحولاتی بود كه زمینه های آن از سالهای پیش شكل گرفت در این سال به بار نشست.

2-   جنبه دیگر اهمیت سال 1870 در رشد و بالندگی جنبش آزادی خواهی و مشاركت مردم مربوط می گردد. رشد آزادی خواهی چالش جدی در مقابل نظام سلطنتی، سنتی و اشراقی بود و ضرورت پایه گذاری نظم جدید بین المللی و توزیع مجدد قدرت بین  المللی را مطرح می كرد. بیست سال صدارت عظمای بیسمارك تاثیرات عمیقی بر سیاست اروپا به جای گذاشت.

 ظهور بیسمارك با دو پیامد جدی در روابط بین الملل همراه بود:

1-      تحت تاثیر قرار دادن قدرتهای اروپایی

2-      به انزوا کشاندن فرانسه.

 سقوط بیسمارك نیز با پیامدهای مهم در تحولات بین المللی همراه بود از آن جمله:

1-   صف بندی اروپا در دو اردوگاه متخاصم اتحاد مثلث و اتفاق مثلث.

2- بالا گرفتن تضاد میان آلمان و انگلیس، كه به دلیل برتری انگلیس و تهدید آن از سوی آلمان اتفاق افتاد.این دو تحول همراه با به وجود آمدن مسابقه تسلیحاتی که در میان این كشورها شکل گرفت زمینه حركت به سوی جنگ همگانی را فراهم كرد.

3. پیشرفتهای عملی و تکنالوژیك در اروپا با ظهور جشنها و سازمان های بین المللی به عنوان بازیگران بین المللی همراه بود. از طرفی دیگر تكنالوژی جدید حوزه سلطه و حاكمیت قدرتهای بزرگ را به خارج از مرزهای اروپا گسترش  می داد. در نتیجه شاهد رقابت قدرتهای بزرک در آسیا و آفریقا بودیم. در پرتو بیشرفتهای تكنالوژیكی، سیاست بین المللی و روابط بین المللی از قاره اروپا فراتر رفت و به درون قاره های دیگر نیز سرایت كرد.

ظهور قدرت جدید در تحولات بین المللی (آلمان):

ظهور آلمان بعنوان قدرت جدید بین المللی متاثر از چند عامل اساسی بود، از جمله عوامل ظهور قدرت جدید موارد ذیل بود:

1- دیپلماسی بیسمارك؛ الف) اهداف بیسمارك، ب)اصول و مبانی دپیلماتی بیسمارك.

الف) بیسمارك برای دستیابی به اهداف مورد نظر خود که عبارت بود از حضور قدرتمند آلمان در تحولات بین المللی نه از جنگ كه از شیوه های مسالمت آمیز و روشهای سیاسی استفاده می كرد. دیپلماسی بیسمارك با هدف حفظ وضع موجود كه آنرا به نفع آلمان می دانست و انزوای بیش از پیش فرانسه در تحولات اروپا و رهبری تحولات اروپا و به انقیاد كشیدن قدرتهای اروپایی مطرح گردید.

خلاصه اهداف بیسمارك عبارت بود از:

1-  حفظ وضع موجود(موازنه بوجود آمده پس از وحدت آلمان یعنی توزیع قدرت میان قدرتهای بزرگ)

2-  انزوای فرانسه

3-  رهبری تحولات اروپا

4-  به انقیاد كشیدن قدرتهای اروپایی.

الف) اصول و مبانی دیپلماسی بیسماك

 بیسمارک برای دستیابی به اهداف فوق دیپلماتی خویش را بر مبنای استفاده از سیاست ماكیاولیستی و سیاست منافع و قدرت تعریف نمود. دیپلماسی بیسمارك برای رسیدن به هدف (قدرتمند شدن آلمان) سه استراتژی كلان را در اروپا تعقیب می کرد:

1-   استراتژی اتحاد سه گانه كه معروف است به سیستم اول بیسمارك (ایجاد اتحاد میان آلمان اتریش و روسیه) هدف از این اتحاد نوعی بازگشت به اصول اتحاد مقدس بود كه این بار بر محوریت آلمان تشكیل می شد. این اتحاد به منظور سه هدف اصلی تشكیل گردید:1- حفظ مرزهای اروپا بصورت وضع موجود.

2-   حل مشكلات و تعارضات مربوط به شرق(حوزه بالكان و سرزمینهای جدا شده از امپراطوری عثمانی). 3- مهارحركتهای انقلابی و جنبشهای آزادی خواهی.

 سوال: بیسمارک علیرغم جنگ با اتریش و اختلاف منافع با روسیه چگونه توانست اینها را تبدیل به دوست و متحد خود نماید؟ 1- در مورد اتریش علیرغم جنگ با این كشور، بیسمارك توانست زمینه های جلب همكاری این كشور را فراهم نماید زیرا بیسمارک از این كشور در برابر روسها در حوزه بالكان حمایت نمود. 2- در مورد روسها، آلمان از طریق قول حل و فصل عادلانه بحران بالكان توانست نظر مساعد این کشور را نیز جلب كند. علاوه بر اینكه روسها نیازمند همكاری های اقتصادی با آلمان بودند كه اتحاد با آلمان زمینه های همكاری را فراهم ساخت.

استرانژی اول بیسمارك با بحران بالكان به پایان رسید بحران بالكان به زوال امپراطوری عثمانی برمی گردد. و از آغاز قرن19 شروع گردید. رقابت قدرتهای اروپایی در حوزه بالكان و متصرفات عثمانی از تجزیه و زوال دولت عثمانی جلوگیری كرد.

انگلیس و فرانسه در برابر سیاستهای روس از امپراطوری عثمانی حمایت می كردند اما روسها زوال امپراطوری عثمانی را انتظار می كشیدند. بحران با شورشهای مردمی در امپراطوری عثمانی آغاز شد. شورش مردم علیه نظام مطلقه عثمانی با حمایت روسها و اتریش همراه بود. از جانب دیگر هر دو كشور جهت نفوذ و سلطه بر قلمرو ارضی عثمانی با هم درگیر رقابت بودند. مردم عثمانی از یك سو نیازمند حمایت قدرتهای بیرونی بودند و از جانب دیگر مخالف حضور خارجی ها در کشور شان.

عوامل شتاب زای بحران بالکان:

این بحران با چند رخداد و اتفاق به اوج خود می رسد:

1-      از نظر نظامی: درگیری یونان با عثمانی.

2-   از نظر سیاسی: نفوذ روسیه در بلغارستان و ایالات بوسنی.

3-   از نظر اقتصادی: نارضایتی اقتصادی و بحران اقتصادی در بوسنی و هرزگوین كه زمینه ساز تحریكات روس و اتریش گردید.

4-   از نظر مذهبی: قتل راهب مسیحی توسط تركها كه زمینه ساز برخوردها و معارضات مذهبی شد. این رخدادها و واكنش پادشاه عثمانی به این تحولات بحران را به اوج خود رساند. سیاست امپراطوری عثمانی جهت مقابله با شورش مغولستان سیاست سركوب بود و این سیاست قدرتهای اروپایی را به واكنش منفی وا داشت. از سوی دیگر توصیه قدرتهای اروپایی برای دولت عثمانی مبنی بر اعطای آزادی های اجتماعی مورد توجه قرار نگرفت و از جاب سوم روسها نیز دخالت نظامی برای مهار بحران را طرفداری می كردند. نشانه هایی از سقوط و زوال امپراطوری عثمانی روز بروز بیشتر شد.

 سران دول روس و اتریش در 1876 با هم ملاقات كردند و بر سر حدود احتمالی تقسیم بالكان به توافق رسیدند و از جانب دیگر انگلیس خواستار برگزاری كنفرانس قسطننیه بود تا در این كنفرانس مسئله آینده حدود ارضی عثمانی مورد بحث قرار گیرد. اما این كنفرانس ناكام بود و نتوانست جامعه عمل بپوشد. روسها به بهانه دخالت انگلیس در پی اقدام نظامی در امپراطوری روبه زوال عثمانی بودند اما برای انجام این کار نیازمند جلب نظر مساعد قدرتهای اروپایی بود. روس برای اجرای این سیاست از طریق الحاق بوسنی و هرزگوین به اتریش بی طرفی این كشور را بدست آورد و از جانب دیگر به انگلیس قول داد قسطنیه را تصرف نماید و مسائل مربوط به تنگه های بین المللی(داردانل) را بصورت مشترك حل نماید. بدین ترتیب جنگ رسمی میان روسها و عثمانی آغاز گردید.

پس از شروع جنگ انگلیس، روسها را تحت فشار گذاشت و از جانب دیگر عثمانی نیز در خواست آتش بس داد. تحت فشار انگلیس روسها نیز ناگزیر در خواست آتش بس عثمانی را پذیرفت كه در نهایت قرار داد سن استفانو میان طرفین به امضا رسید. این قرار داد كاملاً یكجانبه و به نفع روسها بود زیرا براساس آن قلمرو اروپایی عثمانی به دو قسمت تقسیم شد:

1-   بخشی به اتریش واگذار گردید مانند بوسنی و هرزگوین.

2-   بخشی هم به روسها واگذار شد. این امر موجب اعتراض رقبای روس و اتریش شد از جمله با اعتراض انگلیس روبرو گردید. تحت فشار انگلیس و اتریش كنگره دیگری به منظور تغییر قرار داد سن استفانو در برلین برگزار گردید. بلغارستان به دو منطقه شمالی و جنوبی تقسیم شد كه قسمت جنوبی تحت حاكمیت عثمانی باقی ماند.

كنگره برلین مشابهت هایی با كنگره وین داشت. مهمترین وجه تشابه این دو كنگره عدم توجه به خواستهای ملتها و تاكید بر منافع قدرتهای بزرگ بود كه در نتیجه، این امر موجب نارضایتی ملتها گردیده و زمینه های ناآرامی و بی ثباتی را ایجاد كرد. روسها از نتیجه كنگره برلین ناراض بودند و علاوه بر رقبای خود انگلیس و اتریش، بیسمارك را نیر در نتایج كنگره سهیم می دانستند و بدلیل این نارضایتی؛   در فردای كنگره برلین روس از اتحاد سه گانه خارج شد و در نتیجه سیستم اول و استراتژی اول بیسمارك فرو ریخت. خلاصه اینکه:

 ضعف دولت عثمانی+ شورشهای مردمی+ حمایت خارجی+ سركوب/ قتل عام+ حمله روس به عثمانی+ قرار داد سن استفانو(كنگره برلین)+ نارضایتی روس+ خروج روس از مثلت اتحاد = فرو پاشی سیستم اول بیسمارك.

3-      سیستم دوم بیسمارك

Triple Alliance

توضیحات مقدماتی:

منافع ملی در جهت گیری سیاست خارجی نقش به سزایی دارد از این روی این سخن مورگنتا هم چنان راهگشا است که منافع ملی را ستاره راهنمایی سیاست خارجی عنوان نمود. اتحادها و همسویی ها، دوستی ها و دشمنی های کشورها در عرصه بین المللی تابعی از منافع ملی کشورها است.سازگاری و تداخل منافع ملی دو یا چند کشور دوستی و همکاری را درپی می آورد، اما تعارض منافع دشمنی و رقابت را. این منافع گاه عینی است و زمان دیگر ذهنی است و تعریف می شود. اگر دو کشور بتواند منافع مشترک در بین شان تعریف نمایند سیاست خارجی شان به سوی دوستی و همکاری حرکت خواهد کرد. اما رقبای این دوکشور تلاش می کند تا نقاط اختلاف اینان را برجسته نمایند تا دوستی را تبدیل به دشمنی سازد.

 گاه در سیاست خارجی کشورها با محددویت روبرو می شوند. یعنی در عمل نمی تواند بین خواسته های دو رقیب جمع زند. در این حالت ناگزیر از انتخاب می باشد.

 بیسمارک برای تشكیل یك اتئلاف مطمئن ناگزیر از انتخاب یكی از دو رقیب یعنی روس و اتریش بود. بدین منظور بیسمارك اتریش را به عنوان پایه سیستم دپیلماسی جدید برمی گزیند و از طریق جلب نظر مساعد ایتالیا این كشور را به عنوان پایه دیگر دیپلماسی خود انتخاب می كند. انزوای فرانسه و محوریت آلمان همچنان  در متن دیپلماسی بیسمارك قرار داشت. او از بین دو رقیب به سمت گزینش اتریش رفت اما به دو مشكل روبرو بود:

1-   در این کار دچار اختلا ف با گیوم اول امپراطوری آلمان می شود. امپراطوری المان طرفدار نوعی احترام گذاشتن به روس و تزارها بود و بنابراین كنار گذاشتن روس و انتخاب اتریش را نمی پذیرفت.

2- اختلاف با اتریش بر سر مسئله حمایت آلمان از این كشور در برابر روسها و   در حوزه بالكان.

اتریش انتظار داشت كه بیسمارك در حوزه بالكان از این كشور حمایت كند اما از جانب دیگر بیسمارک نمی توانست بطور آشكار در رویارویی با روسها قرار گیرد، زیرا این امر با هدف مهم بیسمارك كه انزوای فرانسه بود سازگاری نداشت چون در آن صورت فرانسه به طرف روس می رفت و از انزوا نجات می یافت. روس نیز ممكن بود به طرف فرانسه برود، بیسمارك مشكل اول را از طریق تهدید گیوم به استعفای خود حل كرد. اما مشكل دوم را از طریق امضای پیمان دو جانبه سعی نمود حل كند تا  نظر اتریش را جلب نماید.

این پیمان در 1889 امضا می شود كه بر روی دو نكته تاكید می كنند:

1-   توافق به همكاری نظامی در موارد تهدید هر یك از دو كشور بوسیله روسها.

2-  توافق بر سر اینكه هر دو كشور در برابر اختلافات دیگر کشورها سیاست بی طرفی اتخاذ كنند.

از طرفی دیگر بیسمارك تلاش كرد (1989) از طریق وارد نمودن ایتالیا در این اتحاد جدید، سیستم دوم خود را پایه گذاری كند.

ایتالیا دراتحاد جدید با قدرت بیشتر حضوریافت و از این روی شرایطی را برای پیوستن به این اتحاد مطرح كرد.

از طرف دیگر تشدید رقابت اتریش و روسیه در بالكان كه با حمایت آلمان نیز همراه بود روسها را نسبت به بیسمارك بد بین ساخت و این امر احتمال اتحاد فرانسه با روس را علیه بیسمارك افزایش داد. در نتیجه علیرغم شرایطی كه ایتالیا مطرح كرد بیسمارك با پذیرش شرایط این كشور زمینه شكل گیری اتحاد سه جانبه را فراهم ساخت.

ایتالیا دو شرط عمده را برای ورود به اتحاد مطرح می كرد:

1-   تضمین حفظ وضع موجود و مقابله با توسعه طلبی احتمالی فرانسه.

2-    سهم گیری این كشور در حوزه بالكان.

هر دو شرط چیزی از امتیازات بیسمارك نمی كاست بلكه در مطابق میل و خواست او بود.

با توجه به شرایط ایتالیا، و پذیرش این شرط توسط بیسمارک اتریش متعهد می شود تا سهمیه ایتالیا در بالكان را رعایت كند و آلمان نیز متعهد می شود از سهم ایتالیا در شمال آفریقا در برابر فرانسه دفاع كند.

همزمان با تشویق بیسمارك، پیمان دیگری بین ایتالیا و انگلیس امضا می شود كه نقطه تمرکز این پیمان فرانسه است. براساس این پیمان ایتالیا متعهد می شود از منافع انگلیس در مصر در برابر فرانسه حمایت كند. در مقابل انگلیس متعهد می شود كه از منافع ایتالیا در مورد لیبی كه در معرض تصرف فرانسه قررا دارد حمایت كند.

    تاكید طرفین بر حفظ وضع موجود در حوزه مدیترانه به منظور جلوگیری از توسعه طلبی روسها مطرح شد. بدین ترتیب با امضاء پیمان ایتالیا و انگلیس بیسمارك از ناحیه انگلیس نیز آسوده خاطر گردید.

با حضور ایتالیا اتریش و آلمان پیمان سه جانبه میان این سه كشور به امضا رسید مفاد اصلی این قرارداد عبارت بود از:

1-   بی طرفی دو متحد جدید هنگام جنگ کشور سوم با دیگران.(فقط در مورد آلمان)

2-  تعهد امضا كنندگان قرار داد مبنی بر حفظ وضع موجود و عدم رفتار یكجانبه در سیاستهای منطقه ای و جهانی.

اما در این میان آلمان ضمن حمایت از همسویی جدید، به دنبال جلوگیری از ایجاد همسویی روس و فرانسه بود و تلاش می كرد تا بی طرفی روسها را در صورت بروز جنگ احتمالی میان آلمان و فرانسه بدست آورد. در مقابل روس نیز بدنبال آن بود كه تضمین بی طرفی دو كشور آلمان و اتریش را در صورت جنگ احتمالی روس و انگلیس بدست آورد. بازنده اصلی این تحولات اتریش بودكه زیر فشا بیسمارك قرار داشت و ناچار از پذیرش سیاستهیا وی بود.

سیستم دوم بیسمارك با ایجاد اتحاد بین چند کشور زمینه های سیستم سوم بیسمارك را به وجود آورد و در واقع سوم تكامل سیستم دوم بود.

3- سیستم سوم بیسمارك

اتحاد مثلث با پیوستن ایتالیا در 1882سیستم جدید بیسمارك را شكل داد. ایتالیا به عنوان قدرت بزرگ مطرح نبود و لذا از اتحاد با آلمان استقبال می كرد آلمان نیز اتحاد با ایتالیای ضعیف را خوشایند می دید اما مانع حضور ایتالیا در این اتحاد مشکلی بود كه با اتریش بر سر ایالات ایتالیایی داشت. بیسمارك به منظور كسب اعتماد از موضوع ایتالیا در قبال اتحاد تدابیری اندیشید كه براساس آن ایتالیا از پیش نیازمند این اتحاد باشد. سیاست او این بود كه فرانسه را برای تصاحب مناطقی كه حوزه نفوذ ایتالیا بود تحریك نمود و وارد شدن فرانسه به این مناطق، ایتالیا را مجبور ساخت كه موقتاً اختلاف خود با اتریش را كنار گذارد و بصورت رسمی پیوستن خود با اتریش و آلمان را اعلام كند. قرار داد اتحاد در 1882به امضا رسید و برای حدود 30 سال دوام آورد.

بر اساس این قرارداد 2 نكته مهم مورد تاكید قرار می گیرد:

1-    در جنگ ایتالیا و فرانسه، اتریش و آلمان از ایتالیا حمایت می كنند

2-    در صورت حمله قدرت ثالث به آلمان دو متحد با هم همکاری می كند.

بر اساس قرارداد سه جانبه سه نتیجه برای اعضای این قرارداد حائز اهمیت بود:

1-    خروج ایتالیا از انزوا و ورود این كشور به عرصه بین المللی.

2-    بیسمارک متحد جدیدی علیه فرانسه ایجاد میكند «یعنی ایتالیا»

3-    وی هم چنین از دشمنان پیشین خود ایالات متحد علیه فرانسه ایجاد كرد.

4- بیسمارک با ایجاد این اتحاد جدید توانست بار دیگر آلمان را در جایگاه محوری اروپا قرار دهد امّا از طرفی دیگر با نبود روس در اتحاد جدید نگران همسویی فرانسه و روس بود. به این منظور پیمان مخفیانه ای را با روسها امضا كرد كه این پیمان از یكسو بیانگر اوج سیستم سوم بیسمارک در ایجاد محوریت خود و انزوای فرانسه بود اما از جانب دیگر بیانگر تضاد درونی سیستم بود، زیرا تعهدات بیسمارك در برابر روسها با تعهدات وی در برابر اتریش و انگلیس مغایر بود. تحول دیگری كه در این مقطع در آلمان اتفاق افتاد، جانشینی گیوم دوم بود. او قرار داد جدید را به دلیل مغابرت با روح اتحاد مثلث  (یعنی قرار داد با روس) را امضا نمی كند. در نتیجه بیسمارك استعفا می كند و سیستم او فرو پاشید. با سقوط بیسمارک  اروپا و تحولات بین المللی وارد مرحله تازه ای  می گردد و سقوط او نیز تحولات جدیدی را در عرصه بین الملل به دنبال داشت.

Map Europe alliances 1914-en

 روابط بین الملل بعد از سقوط بیسمارك

مقدمه:

هانس جی مورگنتا مكتب رنالیسم را در روابط بین الملل مطرح می كند. او سه اصل را برای دیپلماسی بعنوان اصول دیپلماسی بر می شمارد:

1-   دیپلماسی باید عاری از روح صلیبی باشد. یعنی دیپلماسی نباید ارزش محور و متصلب باشد بلكه باید انعطاف پذیر باشد.

2-   دستگاه دیپلماسی باید آمادگی سازش و مصالحه را داشته باشد. یعنی اگر شما به خواسته خودتان نرسیدید وضع را به هم نزنید بلكه سازش كنید و هیچ چیز به غیر از حفظ موجودیت غیر قابل سازش نیست یعنی همه چیز سازش پذیر است.

3-   دیپلماسی نمی تواند بر اصول ثابت استوار باشد اگر قرار است دپیلماسی انعطاف پذیر باشد و اصل بر سازش باشد، درطرف مقابل دیپلماسی نمی تواند براصول ثابت استوار باشد؛ بعبارت دیگر هیچ چیز ثابت در عرصه دیپلماتیك وجود ندارد.

پیامدهای بین المللی سقوط بیسمارک:

سقوط بیسمارك در عرصه بین المللی دارای پیامدهایی مهمی بود كه در اینجا به اختصار به چند مورد اشاره می شود:

1-   خروج فرانسه از انزوا.2- دگرگونی در سیاست خارجی آلمان.3- توسعه وگسترش قدرتهای اروپایی در اروپا، آسیا و آفریقا و در نتیجه شكل گیری ادبیات امپریالسیم.4- ظهور قدرتهای جدید در عرصه بین المللی (جاپان و آمریكا).

1- خروج فرانسه از انزوا:

    محاسبه غلط مشاوران جدید امپراطوری آلمان مبنی بر عدم زمینه های لازم برای همسویی فرانسه و روس موجب شد كه آلمان نسبت به احتمال شكل گیری همسویی میان ایندو كشور بی توجه باشد. این بی توجهی در نهایت بی اعتمادی روسها را نسبت به آلمان افزایش داد و موجب شد كه روسها نسبت به اتحاد سه گانه احساس تهدید و خطر نمایند؛ به خصوص آنكه احتمال ورود انگلیس در این اتحاد نیز وجود داشت. به منظور مقابله با این تهدیدات ضرورت همكاری میان فرانسه و روس افزایش یافت. در نتیجه توافق رسمی میان دو كشور به امضا رسید.


برچسب‌ها:

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی