۱۳۹۹ آبان ۱۸, یکشنبه

دولت

 دولـــــت

مفهوم دولت (State) تا قرن 16م رواج سیاسی نداشت. برای یونانی ها polisبه معنی شهر- دولت بود که بر بهرمندی از حقوق و اجتماع تاکید می کرد، نه اطاعت. در روم قدیم هم دولت به همین معنی بود و این وضع تا اواخر سده های میانه ادامه داشت.


Karl Theodor von Piloty Murder of Caesar 1865


تعریف دولت


اختلاف نظر در مورد تعریف دولت وجود دارد که آنهم بر می گردد به سرشت وظایف دولت. لذا گروهی بر جنبه ساختاری و برخی بر جنبه کارکردی آن نظر دارند. عده ای بر اساس ساختار طبقاتی، برخی نظام قدرت، گروهی نظام رفاه وعده ای آنرا نمایانگر کل جامعه میدانند. عده ای تضمین کننده زندگی جمعی و برخی نهاد اخلاقی وعده ای هم از لحاظ حقوقی محض و..... دولت را مورد بررسی قرار داده اند. یک عده دولت را شر ضروری(اسپنسر) وعده دیگر آن را شر مطلق (انارشی ست ها) پنداشتند. به تعاریف زیر توجه بفرمائید:


بورگس: دولت بخش خاصی از اجتماع بشر است که به صورت سازمان یافته دیده می شود.


بلونشلی: دولت به مردمی سازمان یافته از لحاظ سیاسی که در یک سرزمین معین قرار دارند، گفته می شود.


ویلسون: دولت به مردمی سازمان یافته طبق قانون دریک سرزمین معین گفته می شود.

گارنر: دولت اجتماع انسانهائی است که سر زمینی را در تصرف دائمی دارند، از کنترل خارجی مستقلند و حکومت سازمان یافته ای دارند که بیشتر ساکنان آن بطور عادت از آن اطاعت می کنند.


رابرت دال: به نظام سیاسی متشکل از یک سرزمین و حکومت آن سرزمین دولت می گویند.


در مجموع می توان گفت سه گونه تعریف از دولت وجود دارد، تعاریف: حقوقی ،فلسفی و سیاسی.


تعریف حقوقی


 دولت واحدی است با ویژگی های زیر:1- جمعیت 2-حکومت 3- سرزمین 4- حاکمیت(انحصار قدرت).


تعریف فلسفی


 دولت دارای یک هدف اصلی است، کمال مطلوب و یا دولت آرمانی و خوب. از لحاظ فلسفی سه مکتب فکری وجود دارد:


دولت برای ایجاد هماهنگی میان اجزای گوناگون و ضروری جامعه وجود دارد. افلاطون،ارسطو و آکوئیناس طرفدار این نظریه بودند.


دولت نتیجه یک قرار داد اجتماعی استوهابز، لاک و روسو از مدافعان این نظریه اند.


دولت در نتیجه مبارزه میان طبقات متضاد اجتماعی به وجود می آید. مارکس و پیروانش حامی این نظریه اند.


      تعریف سیاسی دولت


در این تعریف بر واقعیت ها تکیه می شود تا بر آرمان. دولت متکی بر سلطه و اطاعت است.


دیدگاه ها در باره منشا دولت


در مجموع دو نظریه در باره منشا دولت وجود دارد


   1- دولت پدیده اندام واره است


   2- دولت پدیده ابزار گونه


در نظریه اول دولت مثل خانواده و جامعه است و رشد و تکامل آن مبتنی بر ارگانیسم طبیعی است. برای اندام وارگی سه خصوصیت بر شمرده اند.


ارتباط داخلی میان اجزا


توسعه و رشد درونی


درونی بودن هدف و غایت


بر اساس این نظریه می توان نتیجه گرفت :دولت وسیله ای برای تامین امنیت و آزادی انسان است. این دیدگاه ریشه در تفکرات ارسطو دارد. بعد ها هگل مدافع آن شد.


 نظریه ابزاری دولت


دولت محصول اراده انسان است. دولت ابزاری است که انسان آنرا برای هدف خاصی ساخته شد ه است. دولت نتیجه قرارداد اجتماعی برای تامین نظم و امنیت است. دولت چیزی را تامین می کند که طبیعت آنرا تامین نکرده است. مثل صلح و امنیت. پس دولت برای انسان ها به وجود آمده است ،نه انسان برای دولت. هابز، لاک و روسو حامی این نظریه اند.


باید متذکر شد که دیدگاه های اندام واره گی و ابزاری دولت هر کدام به شاخه های دیگ هم تقسیم می گردد مثل نظریه ابزاری مارکسیسمکه دولت را ابزار می داند ،اما نه بر اساس قرارداد، بلکه دولت را سلطه یک طبقه علیه طبقه دیگر می داند. یا مکتب اصالت فایده که منشا دولت را برای ایجاد و حفظ سود و فایده و لذت می داند، هیوم، بنتهام و میل از طرفداران این دیدگاه می باشند.


در نظریه های جدید هم دیدگاه سه مکتب درباره منشا دولت مطرح است:1-اصحاب قراداد2- اصالت فایده 3- عقل گرایان(که منشا دولت را در عقل انسان می داند، حفظ امنیت و تامین رفاه، روسو، کانت و هگل). تقابل فکری اصحاب قرداد و عقل گرایان زمینه بوجود آمدن مکتب ایدهالیسم و رئالیسم و پارادیم کانتی و هابزی را در روابط بین الملل به وجود آورده است.


وظایف و صلاحیت های دولت


چنانکه اشاره شد در رابطه با وظایف و صلاحیت های دولت اختلاف نظر  بین فلاسفه وجود دارد که آن هم برمیگردد بر سرشت دولت. در مجموع چهار نظریه در باره سرشت  و طبع انسان بین فلاسفه وجود دارد:


آیا انسان طبعا موجود فرد گرااست یا جمع گرا؟


آیا انسان موجود سیاسی است یا غیر سیاسی    ؟


آیا انسان طبعا موجود عقلانی است یا غیر عقلانی؟


آیا انسان طبعا موجود کمال پذیر است یا غیر کمال پذیر؟


بر اساس این چهار پرسش هشت برداشت از طبع بشر توسط فلاسفه سیاسی ارائه گردیده است.


انسان طبعا فردگرا است(جان لاک).پس وظیفه دولت حفظ حیات و آزادی فرد است.


انسان طبعا جمع گرا است (مارکس).بدون جمع فرد هویت ندارد. پس وظیفه دولت تعیین هویت فرد در جامعه است.


انسان طبعا سیاسی است(ارسطو).سیاست غایت و هدف زندگی انسان را نشان می دهد. پس وظیفه دولت تبیین این هدف و غایت است.


انسان طبعا غیر سیاسی است(بنت هام و میل).انسان دنبال قدرت و فایده است. پس وظیفه دولت تامین حد اکثر شادی برای افراد است.


انسان طبعا عقلانی و آزاد است(هگل).دولت عقلانی است چون مظهر تکامل روح است: فرد- خانواده-جامعه مدنی- دولت. پس وظیفه دولت تحقق عقلانیت و آزادی انسان است


انسان غیر عقلانی و مجبور است(هابز).دو مشکل زندگی:1-کینه توزی ورقابت2-غروروسرکشی این ترس دائمی را به وجود آورده است. پس وظیفه دولت برقراری امنیت است.


انسان طبعا کمال پذیر است(انارشی ست ها مثل ویلیام گادوین و پرودون).حکومت شری است که به مقتضای جهل انسان پدید آمده است. همه حکومت ها فاسداند. وجوددولت اصلا ضرورت ندارد. با پیشرفت آموزش و حقیقت عدالت در جامعه بر قرار می گردد وتعاونی ها وظیفه دولت را انجام می دهند.


انسان طبعا کمال نا پذیراست(سنت آگوستین در کتاب شهر خدا) او نافرمانی انسان از خدا را ناشی از غرور وخود خواهی طبیعی می داند. پس از هبوط انسان شیطان شد و باغرور و شهوت آمیخته گردید. پس دولت مظهر شر وکار بر نامشروع قدرت است.


وجوه دولت


دولت چهار وجه دارد: وجه اجبار، وجه ایدئولوژیک ،وجه عمومی، وجه خصوصی.


چهره اجبار: واقعگرایان اجبار را ضرورت دولت می دانند که بدون آن حفظ نظم ممکن نیست. هر چند اجبار شر است ولی شر لازم. ایدالیست ها وانارشیست ها دولت را طفیلی و انگل می  دانند. مارکسیست ها هم دولت را پدیده زشت معرفی می کنند.


وجه اجبار دولت به سه شکل ظاهر می گردد: ابزاری،ساختاری و ایدئولوژیکی.


ابزاری: تحمیل اراده حکومت بر مخالفین از طریق کاربرد ابزار زور مثل اردو، پلیس، زندان و تفنگ و...


ساختاری: دستکاری در قوانین مثل: ممنوعیت احزاب سیاسی و جراید، ممنوعیت اعتصابات، ممنوعیت آزادی بیان و....


ایدئولوژیک: این نوع اجبار چون در پوشش  ایدئولوژی (عقیده)صورت می گیرد وفرد متوجه نه می شود ،خطرناک است.


اجبار ابزاری یک بعدی، اجبار ساختاری دو بعدی و اجبار ایدولوژی سه بعدی است.


چهره ایدئولوژیک دولت


ایدئولوژی دستگاهی است که دولت ها بوسیله آن دولت مشروعیت می یابند. همه دولت ها دارای چهره ایدئولوژیک و مشروعیت بخش اند .مشروعیت در دولت مدرن بر اساس قرارداد و رضایت اجتماعی است. قانون بازتاب اراده مردم است. پس مشروعیت مدرن تنها یک شکل دارد، آنهم مشروعیت دمکراتیک : قانونیت، اراده عمومی، حاکمیت مردم و....


از نظر مارکسیسم ایدئولوژی اندیشه حاکم طبقه حاکمه در هر عصری است. ایدئولوژی نمایش واقعیت به شکل کاذب است .


کارل مانهایم :وظیفه ایدئولوژی مخدوش سازی اجتناب ناپذیر اندیشه بوسیله طبقه حاکمه برای حفظ قدرت خویش است.


گاهی بعضی از دولت ها مشروعیت شان را به صورت ترکیبی بدست می آورند مثل لویه جرگه و پارلمان و سران قبایل.


چهره عمومی دولت


در بخش عمومی دولت چهار وظیفه دارد


ایجاد و حفظ همبستگی اجتماعی و سیاسی


حل کشمکش ها و منازعات سیاسی


کوشش برای دستیابی به اهداف کلی


کوشش در تطبیق با شرایط متحول و جدید


همبستگی جوامع نیازمند تکوین ارزشها و هنجار های مشترک و کلی است. درشرایط گذار از جامعه سنتی به مدرن  ارزشها از هم گسیخته می شود .وقتی همبستگی سنتی ضعیف شد، برای بوجود آوردن همبستگی جدید دولت مدرن می کوشد با عرضه مفاهیم انتزاعی مانند وحدت نژاد، وحدت قومی، وحدت دینی و...نوعی همبستگی ایجاد کند.


حل کشمکش ها ومنازعات


همبستگی با ارزشهای جامعه ارتباط دارد، اما حل منازعات با قوانین و هنجار ها مربوط می شود. ارزشها نامرئی و غیر آگاهانه اند.اما قوانین آگاهانه. هنجار ها در قوانین ظاهر می شود و ضمانت اجرا هم دارد. پس یکی از کار های دولت شناسائی جرم و مجازات مجرمین است. یعنی داوری میان افراد متخاصم(حکومت یعنی حکمیت و داوری)


دستیابی به اهداف کلی


اهداف کلی در هر دوره ای فرق می کند. در عصر ایمان هدف کلی دستیابی به رستگاری است اما در جامعه مدرن رفاه. مهمترین هدف دولت می تواند اقتصادی باشد.


تطبیق با شرایط جدید


دولت مدرن دولت نو ساز است .احساس عقب ماندگی سبب بروز مسائل ناسیونالیستی می گردد که خود یکی از انگیزه های اصلی نوسازی است. تافلر از سه انقلاب :کشاورزی، صنعتی و اطلاعاتی سخن گفته است. کشور های عقب مانده  باید خود را تطبیق دهد .


وجه خصوصی دولت


  آیا دولت حافظ مصالح و منافع عمومی است؟ یا حافظ منافع یک طبقه علیه طبقه دیگر .مثال کشتی بان در اندیشه ماکیاولی همان منافع عمومی را می رساند. پس سیاست تشخیص مصلحت عمومی است.


مارکسیست ها دولت را موسسه  خصوصی که موجب تحمیل اراده و منافع بخشی از جامعه بر بخش دیگر می گردد. مارکس در نقد دولت هگل بر وجه خصوصی دولت تاکید دارد(هگل دولت را مظهر عقل و مصلحت عمومی می داند).اما مارکس دولت مدرن را کمیته اجرائی طبقات حاکمه می نامد. لنین دولت را ماشین سلطه یک طبقه علیه طبقه دیگر و ابزار استثمار نیروی کار مزد بگیر بوسیله سرمایه دار توصیف می کند. به نظر مارکسیست ها اصولا دولت محصول پیدایش مالکیت خصوصی است.

برچسب‌ها:

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی